🖤مافیای من🖤

شوگا: چطوره امروز باهم بریم شرکت؟
جین: آرع عالیه
جیمین: فکر خوبیع پس بریم
سوار ماشین.............. شدن(حالا خودتون یچیزی تصور کنین حالا:/)
هوپی: راننده کی باشع؟
کوکی: من!
سوار شدنو رفتن

*ویو هیسو
همه ی آجوما ها مشغول کار کردن بودند و منو چن تا از آجوما های دیگع مشغول جمع کردن میز بودیم.
باید اتاق ا/ت رو آماده میکردن.
هیسو: لونا، دورا و سه بیوک
لطفا بیاین اینجا.
...: بله؟؟
هیسو: برین ببینین اتاق جدید هس اگه بود آمادش کنین اگه نبود بیاین به خودم بگین.
لونا: خدمتکار جدید؟! اسمش چیععع؟
هیسو: آره، کیم ا/ت
هیسو: برین دیگع
...: چشم
(رفتن به طبقه اتاق آجوما ها)
به همه ی درها نیگا کردن ولی همشون اسم داشت پس ینی اتاق نبود
سه بیوک: بریم پایین بهش بگیم.
دورا: باشع
رفتن سالن....
سه بیوک: خانوم مین هیچچچچ اتاقی نبود.
هیسو: باشه برید به کاراتون برسید
...: بله
هیسو تو دلش: باید وقتی جیمین برگشت بهش بگم.
(ساعت ۹:۵۵)
*ویو هیسو

خب کم کم وقتشه برم ا/تو از خواب بیدار کنم.
رفتم بالا و در اتاق جیمینو باز کردم.
ا/ت رو تخت نشسته بود.
خیلی تعجب کردم
داشت فکر میکرد.
ا/ت: میشه بهم بگی من کجام؟
هیسو: صبح بخیر دخترم. بعدا برات توضیح میدم.
(تو دلش: واییییی خداااا چقد نازعععع)
رفتی دستشویی؟
ا/ت: جوابمو بده
هیسو؛ رفتم رو تخت دونفره جیمین نشستم دست ا/تو گرفتم و ماجرا دیشبو براش تعریف کردم.
(وقتی جیمن اومد عمارت اسمتو به هیسو گفت)
ا/ت: ولی چرا من؟...
به هر حال قیافتون میگه که خیلی مهربونید
هیسو: عاااا عزیزم خودتم خیلی نازو مهربونی
ا/ت: خیلی ممنونم....

داشتم نقش بازی میکردم.....


ادامه دارد...
--------------------
خب خب خب اینم ازین🌱🎀
هفتا لایک✨🧸
دیدگاه ها (۴)

اینم بخونید:/

🖤مافیای من🖤

بخونید

🖤مافیای من🖤

پارت ۹۴ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط